شماره ١٢٧: سر بيمار گر آن چشم دل آزار نداشت

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
سر بيمار گر آن چشم دل آزار نداشت
بر سر هر گذرى اين همه بيمار نداشت
نازم آن طره که با اين همه بار دل خلق
سرگرانى ز گران بارى اين بار نداشت
کارم از هيچ طرف تنگ نمى شد در عشق
اگر آن تنگ دهان با دل من کار نداشت
بر کسى خواجه ما از سر رحمت نگذشت
که نشد بنده او از دل و اقرار نداشت
روز روشن کسى آن سنبل شب رنگ نديد
که پريشان دلش آهنگ شب تار نداشت
طالب وصلى اگر با غم هجران خوش باش
گل نمى گشت عزيز اين همه گر خار نداشت
شاهدى کشت به يک جلوه قامت ما را
که قيامت شد و از کار خود انکار نداشت
همه گويند که از جان چه تمتع بردى
چه تمتع ز متاعى است که بازار نداشت
نقد جان در عوض بوسه بتان نگرفتند
گوهرى داشت فروغى که خريدار نداشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید