شماره ١٢٥: گر نه آن ترک سيه چشم سر يغما داشت

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر نه آن ترک سيه چشم سر يغما داشت
مژه را بهر چه صف در صف جا بر جا داشت
تلخ کامى مرا ديد و ترش روى نشست
آن که صد تنگ شکر در لب شکرخا داشت
جانم آمد به لب از حسرت شيرين دهنى
که در احياى دل مرده دم عيسى داشت
شاهدى تشنه لبم کشت که از غايت لطف
چشمه آب بقا در لب جان بخشا داشت
بخت بدبين که ز اندوه کسى جان دادم
کز پى کاهش غم روى نشاط افزا داشت
دل ديوانه از آن کوى به حسرت مى رفت
ولى از سنبل او سلسله ها برپا داشت
وقت کشتن نظرى جانب قاتل کردند
تيغ بر گردن عشاق چه منت ها داشت
کاش بر حسن خود آن ماه نظر بگشايد
تا بداند که چرا عشق مرا شيدا داشت
دوش از وجد فروغى به کليسا مى گفت
که مرا جلوه ترسابچه اى ترسا داشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید