شماره ٧٧: امشب ز روى مهر مهى در سراى ماست

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
امشب ز روى مهر مهى در سراى ماست
کز يمن مقدمش سر مه زير پاى ماست
اى عشق پا به تارک جمشيد سوده ايم
تا سايه تو بر سر خورشيدساى ماست
ما از ازل رضا به قضاى خدا شديم
زان تا ابد رضاى قضا در رضاى ماست
عهدى نبسته ايم که در هم توان شکست
سختى که هيچ سست نگردد وفاى ماست
منت خداى را که غم روى آن پرى
بيگانه از شماست ولى آشناى ماست
جان مى دهيم و ناز طبيبان نمى کشيم
زيرا که درد او به حقيقت دواى ماست
تا ريخت خون ما لب ياقوت رنگ دوست
کون و مکان کنايتى از خون بهاى ماست
بالاتريم ما ز سکندر به حکم آنک
آيينه، عکسى از دل گيتى نماى ماست
يک شب قدم ز چاه طبيعت برون گذار
تا بنگرى صفاى فلک از صفاى ماست
گفتم که عيسى از چه کند زنده مرده را
گفتا نتيجه نفس جان فزاى ماست
گفتم هنوز بى تو فروغى نمرده است
گفتا بقاى زنده دلان از بقاى ماست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید