شماره ٦٧: دلم از نرگس بيمار تو بيمارتر است

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دلم از نرگس بيمار تو بيمارتر است
چاره کن درد کسى کز همه ناچارتر است
من بدين طالع برگشته چه خواهم کردن
که ز مژگان سياه تو نگونسارتر است
گر تواش وعده ديدار ندادى امشب
پس چرا ديده من از همه بيدارتر است
طوطى ار پسته خندان تو بيند گويد
که ز تنگ شکر اين پسته شکربارتر است
هر گرفتار که در بند تو مى نالد زار
مى برد حسرت صيدى که گرفتارتر است
به هواى تو عزيزان همه خوراند، اما
گل به سوداى رخت از همه کس خوارتر است
گر کشانند به يک سلسله طراران را
طره پرشکنت از همه طرارتر است
گر نشانند به يک دايره عياران را
چشم مردم فکنت از همه عيارتر است
گر گشايند بتان دفتر مکارى را
بت حيلت گر من از همه مکارتر است
عقل پرسيد که دشوارتر از کشتن چيست
عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است
تيشه بر سر زد و پا از در شيرين نکشيد
کوه کن بر در عشق از همه پادارتر است
در همه شهر نديده ست کسى مستى من
زان که مست مى عشق از همه هشيارتر است
دوش آن صف زده مژگان به فروغى مى گفت
که دم خنجر شاه از همه خون خوارتر است
سر شاهان جوان بخت ملک ناصردين
که به شاهنشهى از جمله سزاوارتر است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید