شماره ١١: من که مشتاقم به جان برگشته مژگان تو را

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
من که مشتاقم به جان برگشته مژگان تو را
کى توانم برکشيد از سينه پيکان تو را
گر بدينسان نرگس مست تو ساغر مى دهد
هوشيارى مشکل است البته مستان تو را
وعده فرداى زاهد قسمت امروز نيست
بهر حور از دست نتوان داد دامان تو را
جز سر زلف پريشانت نمى بينم کسى
کاو به خاطر آورد خاطر پريشان تو را
اى دريغ از تيغ ابرويت که خون غير ريخت
سالها بيهوده رفتم خاک ميدان تو را
هرگز از جيب فلک سر بر نيارد آفتاب
صبح دم بيند اگر چاک گريبان تو را
دامن آفاق را پر عنبر سارا کنند
گر بر افشانند زلف عنبر افشان تو را
چشم گريان مرا از گريه نتوان منع کرد
تا به کام دل نبوسم لعل خندان تو را
آه سوزان را فروغى اندکى آهسته تر
ترسم آسيبى رسد شمع شبستان تو را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید