شماره ١٠: گر در شمار آرم شبى نام شهيدان تو را

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر در شمار آرم شبى نام شهيدان تو را
فرداى محشر هر کسى گيرد گريبان تو را
گر سوى مصرت بردمى خون زليخا خوردمى
زندان يوسف کردمى چاه زنخدان تو را
سرمايه جان باختم تن را ز جان پرداختم
آخر به مردن ساختم تدبير هجران تو را
هر چند بشکستى دلم از حسرت پيمانه اى
اما دل بشکسته ام نشکست پيمان تو را
هر گه که بهر کشتنم از غمزه فرمان داده اى
بوسيدم و بر سر زدم شاهانه فرمان تو را
گر خون پاکم را فلک بر خاک خواهد ريختن
حاشا که از چنگم کشد پاکيزه دامان تو را
گر بخت در عشقت به من فرمان سلطانى دهد
سالار هر لشگر کنم برگشته مژگان تو را
اشک شب و آه سحر، خون دل و سوز جگر
ترسم که ساز آشکار اسرار پنهان تو را
آشفته خاطر کرده ام جمعيت عشاق را
هر شب که ياد آورده ام زلف پريشان تو را
دانى کدامين مست را بر لب توان زد بوسه ها
مستى که بوسد دم به دم لبهاى خندان تو را
زان رو فروغى مى دهد چشم جهان را روشنى
کز دل پرستش مى کند خورشيد تابان تو را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید