خواستن بهرام دختر شاهان هفت اقليم را

غزلستان :: نظامی :: هفت پيکر

افزودن به مورد علاقه ها
شه به ناز و نشاط شد مشغول
کز ده و گير گشته بود ملول
کار هريک چنانکه بود به ساخت
پس به تدبير کار خود پرداخت
به فراغت به کام دل بنشست
دشمنان زير پاى و مى در دست
يادش آمد حديث آن استاد
کان صفت کرده بود پيشين ياد
وان سراچه که هفت پيکر بود
بلکه ار تنگ هفت کشور بود
مهر آن دختران حور سرشت
در دلش تخم مهربانى کشت
کورش آنگه ز هفت جوش نشست
کامد آن هفت کيمياش به دست
اولين دختر از نژاد کيان
بود ليکن پدر شده ز ميان
خواستش با هزار خواسته بيش
گوهرى يافت هم ز گوهر خويش
پس به خاقان روانه کرد بريد
برخى از مهر و برخى از تهديد
دخترش خواست با خزانه و تاج
بر سر هردو هفت ساله خراج
داد خاقان خراج و دختر و چيز
حمل دينار و گنج گوهر نيز
وانگهى ترکتاز کرد به روم
در فکند آتشى دران بر و بوم
قيصر از بيم بر نزد نفسى
دخترش داد و عذر خواست بسى
کس فرستاد سوى مغرب شاه
با زر مغربى و افسر و گاه
دخت او نيز در کنار آورد
زيرکى بين که چو به کار آورد
چون سهى سرو برد ازان بستان
رفت از آنجا به ملک هندستان
دختر راى را به عقل و به راى
خواست و آورد کام خويش به جاى
قاصدش رفت و خواست از خوارزم
دختر خوب روى در خور بزم
همچنان نامه کرد بر سقلاب
خواست زيبا رخى چو قطره آب
چون ز کشور خداى هفت اقليم
هفت لعبت ستد چو در يتيم
از جهان دل به شادمانى داد
داد عيش خوش و جوانى داد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید