باز از شراب فتنه خرابم نميکنى
از آتش کرشمه کبابم نميکنى
صد پرسشم زهر سر مو ميکنى ولى
يگره عنايتى بجوابم نميکنى
بهر فريب سايه نيندازيم بسر
در زير شاخ سدره بخوابم نميکنى
کردم هزار خضر بيک العطش کباب
وزتشنگان خويش حسابم نميکنى
صد شيشه گشت خالى و صافى بته رسيد
و زجرعه هنوز خرابم نميکنى
صد ناله سوخت در دل و در بزم خود هنوز
فرياد بخش چنک ؟ ربابم نميکنى
مردم ز ننگ هوش و زمستانه خنده
درياکش محيط شرابم نميکنى