شماره ٣٨١: چولاله گون شوى از باده در چمن مستم

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چولاله گون شوى از باده در چمن مستم
چو مشک بيز کنى طره در ختن مستم
دل برهمنم از سايه صنم داغم
دماغ بلبلم از نکهت چمن مستم
نه شکل سبحه شناسم نه صورت محراب
زفکر دار و ز انديشه رسن مستم
مگو که خرقه زنار پوش پاره مکن
که تيز دستم و از جام برهمن مستم
در معامله دربند ، مى فروش ، که من
حريف عشقم و از جام خويشتن مستم
حيات و مرگ من اى خضر عشق پروردست
نه در لباس تو مستم که در کفن مستم
ز بزم دوست که گويد که از قدح نوشان
تهى پياله تر از من نبود و من مستم
بناله تيشه فرهاد گويد اين دستان
که از حلاوت بازوى کوهکن مستم
بهشتيان چه شناسند مستيم عرفى
نه از شراب طهور از مى سخن مستم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید