شماره ٣٧٧: هر متاع فتنه کز عشق ستمگر ميخرم

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هر متاع فتنه کز عشق ستمگر ميخرم
ميدهم باز و بمنت بار ديگر ميخرم
دهر مردافکن بميدانم کند تکليف و من
اين متاع افتاده بر بالاى بستر ميخرم
مهر منما و مجو از من که من اين جنس را
غايبانه ميفروشم در برابر ميخرم
در محبت دل زبانرا دوست دارد ورنه من
نيم ناز از وى بصد جان بلکه کمتر ميخرم
مايه دار همتم گر خاک ره گردد فلک
ميفروشم پا بخاک راه و شهپر ميخرم
دل بخشم از دلبر و من گرم صلح انگيزيم
دم مزن ناصح که طوطى بهر شکر ميخرم
يک نگاه و يک تبسم گر کنى سرمايه ام
نوش و نيش هر دو عالم را سراسر ميخرم
روى بازار مراد امروز عرفى بامنست
دامن تر ميفروشم ديده تر ميخرم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید