بگوش صبر دلا ناله شبانه مکش
سمند شوخ مرا چست تازيانه مکش
نگويمت که بدلهاى ريش رحمى کن
شکست قيمت عنبر ، بزلف شانه مکش
ببين ببالش گل عندليب در کلبن
بهر زه مشت خس از بهر آشيانه مکش
چه کرده اند تذروان بيگناه اى غير
بياودر چمن قدس آب ودانه مکش
هواى تير تو هر ذره را بود در دل
چوبرنشان نزنى تير از نشانه مکش
گرت ز آتش دل نيست لذتى عرفى
بگو که نيم نفس از دلم زبانه مکش