دلم در عالمى باز خم زهر آلود ميگردد
که از ديوار و در آوازه بهبود ميگردد
بمرهم کلفتم نو ميشود هر گه که مى بننم
که داغ سينه پروانه آتش سود ميگردد
ز طالع تا قيامت برگ غم دارم ولى داغم
که گردون در زمان کامرانى زود ميگردد
نگاه تلخ کامان دور دار از لعل او يارب
که آب زندگى ناگاه زهرآلود ميگردد
ندانم کز کدامين باده مستى ميکند عرفى
که ناکامى طلب در کعبه مقصود ميگردد