شماره ٢٤٣: مرا درديست کز داروى راحت بيش ميگردد

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مرا درديست کز داروى راحت بيش ميگردد
فلک بيهوده بر گرد دکان خويش ميگردد
به بين کز نشترپيکان او بختم چه پيش آرد
که موى بستر سنجاب بر من نيش ميگردد
بنوعى ديده ام از گريه بسيار نازک شد
که گر بر لاله وريحان گشايم ريش ميگردد
دل گم گشته ام گويا دگر در سينه باز آيد
که چون صفهاى مورم درد وغم در پيش ميگردد
فلک چندان تنگ مايه است با اين گرم بازارى
که يکجو عافيت گر بخشدم درويش ميگردد
ندانم عرفى اين غم دوستى را از کجا آموخت
که در دنباله غمهاى بيش از بيش ميگردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید