خوشا کسى که دمى آب بى شراب نخورد
دمى که جام شرابى نداشت آب نخورد
ز نقش تشنه لبى دان بفعل خويش مناز
دلت فريب گر از جلوه شراب نخورد
کسى اراده جولان عافيت ننمود
که زخم تير بلا پاى در رکاب نخورد
رود بچشمه حيوان وتشنه باز آيد
کسى که دم از شمشير عشق آب نخورد
چه روستائى بى مشربيست اين عرفى
که توبه کرد ومى از دست آفتاب نخورد