شماره ١٩٢: لب حرف شفا گفت ودل سوخته تب کرد

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
لب حرف شفا گفت ودل سوخته تب کرد
اين حرف ، دل آشوب مرا دشمن لب کرد
بلهانه بافات قدر ساخته بودم
اين عقل فضول آمد وتحقيق سبب کرد
غمناک نشين ومروار راه که ايام
تاراجگر عمر ترا عيش لقب کرد
با دختر رز عيب نه عقد حرام است
ادراک مرا حيرت اين نکته عزب کرد
صوفى بکرامات دگر فتنه شد امروز
اين طرح فساديست که در پرده شب کرد
هر مسئله کز علم وادب طرح نموديم
منعم بجوابم سخن از اصل ونسب کرد
کو کوزدن فاخته سرو در آغوش
در جامه معشوق مرا گرم طلب کرد
در وصل تو دايم دل عرفى المى داشت
آخر بکنايت گله از شرم وادب کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید