نرنجم گر ببالينم مسيحا دير مى آيد
که ميداند بر بيمار ازجان سير مى آيد
همدوش عشق آمد بميدان وچه ظلمست اين
که روباه مزور همعنان شير مى آيد
شهنشاهى به ملک دلبرى وترکتاز آمد
که نور طلعتش را مهرومه در زير مى آيد
نمکسايى کن اى عشق از براى زخم بيد ردان
که زخم ما نمکسود از دم شمشير مى آيد
منم آن مست عرفى کز لب شيون طراز من
ترنم زود ميرنجد تبسم دير مى آيد