شماره ١٦٧: گر باد شوم بر تو وزيدن نگذارند

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر باد شوم بر تو وزيدن نگذارند
ور حسن شوم روى تو ديدن نگذارند
تا سر زده شادى ز دلم سوخته عشق است
اين سبزه از اين خاک دميدن نگذارند
اين رسم قديم است که در گلشن مقصود
در خاک بريزد گل و چيدن نگذارند
ما معتکف کعبه انسيم که در وى
بيهوده بهر کوچه دويدن نگذارند
گر شربت اگر زهر به لب چون رسد اين جام
بايد همه نوشيد ، چشيدن نگذارند
از تربيت آب وهوا در چمن عشق
نخلى که شود خشک بريدن نگذارند
در سينه خلى هر دم واز گرمى صحبت
غمهاى تو دل را به طپيدن نگذارند
پيداست ازآن حسن ونظر بازى عرفى
کين بلبل ازين باغ پريدن نگذارند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید