شماره ٥٨: صد چشمه زهر از لب داغ دل ما ريخت

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
صد چشمه زهر از لب داغ دل ما ريخت
غم روغن تلخى بچراغ دل ما ريخت
ساقى چو مى عشق تو ميکرد بساغر
هر صاف که آمد به اياغ دل ما ريخت
هر گرد ملالى که برفتند ز دلها
عشقت همه بر روى فراغ دل ما ريخت
فرياد که هر دل که بديوار غم او
برکوفت سرى خون ز دماغ دل ما ريخت
آبى که بنوشيد خضر ، وه که زمژگان
در باديه غم بسراغ دل ما ريخت
اين گريه که برگشت بدل از در ديده
صد دانه الماس بداغ دل ما ريخت
عرفى جگر افشان نبود ناله هر دل
اين برگ ز گلدسته باغ دل ما ريخت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید