شماره ٤٠: موج زن دردل خيال آن لب ميگون گذشت

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
موج زن دردل خيال آن لب ميگون گذشت
آب حيوان بين که از درياى آتش چون گذشت
تا دلى آوردم واين فتنه ها برداشتم
ازگران بارى چها برخاطرگردون گذشت
بامن گريان چه دارى روکه تانزديک من
هرقدم مى بايد ازصد دجله و جيحون گذشت
در درون باغ عشرت عمرما بگذشت ليک
عمرديگر درپشيمانى هم ازبيرون گذشت
کاروان عمرما کش نوش دارو بار بود
دايم از سيلاب زهروجويبار خون گذشت
نقش پا بنمايدت گرزانکه پى گم ميکنى
کز کدامين کوچه عرفى آمد و مجنون گذشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید