شماره ٥٨١: نگارا دل همى خواهد که عشقت را نهان دارد

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نگارا دل همى خواهد که عشقت را نهان دارد
وليکن اشک را نطق است و رنگ رو زبان دارد
اگر چه آتش مجمر ندارد شعله پيدا
وليکن عود نتواند که دود خود نهان دارد
کسى کز درد عشق تو ندارد زندگى دل
اگر جان در تنش ريزند چون زهرش زيان دارد
کسى کز سوز عشق تو ندارد جان ودل زنده
بسان خاک گورستان درون پر مردگان دارد
طريق عشق جان بازيست تا خود زين جوانمردان
کرا دولت کند يارى کرا همت برآن دارد
چو فرهاد از غم شيرين زبهر دوست مى ميرم
که اين ليلى بهر جانب چو مجنون کشتگان دارد
مرا با دوست اين حالست وبا هرکس نمى گويم
اگر يک جان دو تن پرورد وگر يک تن دو جان دارد
بجان قصدت کند دشمن چو دارى دوستى در دل
صدف مجروح از آن گردد که لؤلو در ميان دارد
هميشه فتنه خوبان بود در شهر وکوى ما
گل آنجا مى شود پيدا که بلبل آشيان دارد
اگر چون حلقه نتوانى که رويى بر درش مالى
سرى بر پاى آن سگ نه که رو بر آستان دارد
پناه و حرز عشاقند در دنيا خلايق را
بجز بيدار نتواند که پاس خفتگان دارد
بلندى جو ى و در پستى ممان چون سيف فرغانى
که بام قصر اين کار از معالى نردبان دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید