شماره ٥٧٨: کسى کز دل سخن گويد دمش چون جان اثر دارد

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
کسى کز دل سخن گويد دمش چون جان اثر دارد
بپرس از وى که صاحب دل زعلم جان خبر دارد
ازآن معدن طلب کن زر که باشد اندرو وجوهر
گل وميوه زشاخى جو که برگ سبز وتر دارد
تو هر صورت نمايى را مدان از اهل اين معنى
که نى هر بحر مرواريد ونى هر نى شکر دارد
درين بازار قلابان بهر جانب نظر مى کن
زصرافى حذر مى کن که روى اندود زر دارد
چو آيينه دلى دارى وبروى زنگ تو بر تو
بدست آور ده آيينه که از وى زنگ بردارد
بوقت صيد مرغابى گر او را درهوا يابى
نه شاهينى کند مورى که همچون تير پر دارد
درين شهر ار کسى بينى درين مردم بسى بينى
کسى کوبر سرى دوروى و بر گردن دو سر دارد
زحال عاشقان او عبارت کردمى نتوان
بلفظ وحرف درنايد معانى کين صور دارد
بقوت همت عاشق برآرد کوه را ازجا
چو آهن تيز شد در سنگ اثر دارد اثر دارد
بلاى عاشقى صعبست يا بگريز يا خود را
چو هيزم بشکن اى مروان که بو مسلم تبر دارد
وگر زآن مخزن شاهى ترا دادند آگاهى
همى کن کتم اسرارش که کشف سر خطير دارد
زجهال بنى آدم نه سر روح را محرم
بسى تهمت کشد مريم که چون عيسى پسر دارد
بر معشوق معيوبى بر عشاق محجوبى
بجان اين رمز را بشنو دلت گوشى اگر دارد
گرت درخانه کاهى هست گو يکجو بخود گيرد
ورت درکيسه کوهى هست گو زر برکمر دارد
درين صف سيف فرغانيست خون خود هدر کرده
که اين شمشير تيز و او نه جوشن نى سپر دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید