شماره ٥٧٠: اى دل ارزنده بعشقى منت جان برمگير

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى دل ارزنده بعشقى منت جان برمگير
همچو مردان ترک کن دل را زجانان برمگير
عشق چون در دل بود جان و جهان را ترک کن
آب حيوان زاد دارى بهر ره نان بر مگير
گر نعيم هر دو عالم يا بى اندر آستين
جمع کن در دامن ترک وبيفشان بر مگير
دوست گر از لعل خود حلواى رنگينت دهد
دست را انگشت بشکن جز بدندان بر مگير
زمزم اندر جنب کعبه تا بسر پر بهر تست
در رهش گر تشنه گردى آب حيوان برمگير
مرکب خاص است جان بر درگه سلطان عشق
طوقش از گردن ميفگن داغش ازران برمگير
توچو سلطانى بدولت کار سرهنگان مکن
تو سليمانى بر تبت بار ديوان برمگير
اندر آن ميدان که بينى تير باران بلا
چون تو در جوشن گريزى تيغ مردان برمگير
با وجود نازپرور دلق درويشى مپوش
بر سرى کش تاج نبود چتر سلطان برمگير
تا برآن ماه خندان آب رو حاصل کنى
هر شبى ازخاک کويش چشم گريان برمگير
پير گشتى باده غفلت جوانانه منوش
نيمه شهر صيام از ماه شعبان برمگير
اى توانگر ما گدايانيم اندر کوى تو
خوان لطف خود زپيش ما گدايان برمگير
تا درين ره ذره يى ازمن مرا باقى بود
سايه ازکار من اى خورشيد تابان برمگير
سيف فرغانى چو در دستت فتد درج سخن
مهر سلطانيست بروى جز بفرمان برمگير
خرمن مه را اگر گردون که واختر جوست
تو برو بگذر چو باد ودانه يى زآن برمگير



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید