شماره ٥٦٧: مرا زعشق تو باريست بر دل افتاده

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مرا زعشق تو باريست بر دل افتاده
مرا زشوق تو کاريست مشکل افتاده
نديده ديده من تاب آفتاب رخت
ولى حرارت مهر تو در دل افتاده
درين رهى که گذر نيست رخش رستم را
خريست خفته وباريست در گل افتاده
ار آسمان بزمين آمدست چون هاروت
گناه کرده ودر چاه بابل افتاده
درين سراى خراب از مقام آبا دان
زدين بدنيا وز حق بباطل افتاده
شکسته است درين چار طاق شش جهتى
چو در ميان دوصف يک مقاتل افتاده
هزار قافله محرم بسوى کعبه وصل
گذشته بر من ومن خفته غافل افتاده
ازين تپيدن بيهوده بر سر اين خاک
گلو بريده وچون مرغ بسمل افتاده
براى همچو تو ليلى حکايت من هست
چو ذکر مجنون اندر قبايل افتاده
براى همچو تو ليلى حکايت من است
چو ذکر مجنون اندر قبايل افتاده
چو شعر نيک که در نامهاش درج کنند
حديث ما وتو اندر رسايل افتاده
دل شکسته من خوارتر ز نظم منست
بدست همچو تو موزون شمايل افتاده
ولى بگوهر لطفت که معدن معنيست
چو جان بصورت خوبست مايل افتاده
مرا زمن برهان زآنک غير من کس نيست
که در ميان من وتست حايل افتاده
هزار عاشق مسکين چو سيف فرغانيست
اميدوار برين در چو سايل افتاده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید