شماره ٥٦٢: اى چو شيرين بدهان پسته بگفتارشکر

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى چو شيرين بدهان پسته بگفتارشکر
در حديث آى وازآن پسته فروبار شکر
دردهانت صنما غير شکر چيزى نيست
اينت تنگى که دروهست بخروار شکر
شهد راکرد زخجلت چو نبات اى دلبر
پيش حلواى لبت کاسه نگو سار شکر
اندرآن رو که زقرص مه وخو را فزونست
نمکى هست که کم نيست زبسيار شکر
شعرمن بنده مخوان تا بلبانت نرسد
بارها گفتمت ازآب نگه دار شکر
همچو خسرو که بجان در طلب شيرين بود
لب شيرين ترا هست طلب کار شکر
با نبات لب لعلت زکساد بازار
تا بامروز مگس داشت خريدار شکر
کام جانم نشود تلخ بمرگ ار روزى
ازلب تو بدهانم رسد اى يار شکر
گلبن ار درچمن آب ازلب لعل تو خورد
عوض غنچه برآيد زسر خار شکر
نام و ننگم مبر اى جان ومرا دور مکن
ازبرخود که ندارد زمگس عار شکر
گر زلعل تو خوهم بوسه مزن از سرکبر
بانگ برمن که نباشد مگس آزار شکر
پاى ديوار چوتو گل رخ اگر بوسه نهم
برمن افشاند خارازسر ديوار شکر
در مقامى که شود با شکرآن شيرين جمع
تو ازو بوسه خوه اى عاشق وبگذار شکر
يار با آن لب شيرين سخن تلخم گفت
در دوا کرد طبيب ازپى بيمار شکر
سيف فرغانى با ذکر لب او عجبست
گر ترشح نکند ازتو عرق وار شکر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید