شماره ٥٦١: اى ماه اختران تو اندر زمين مهند

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى ماه اختران تو اندر زمين مهند
وى شاه چاکران تو در مملکت شهند
آن رهبران که سوى تو خوانند خلق را
گر عشق تو دليل ندارند گمرهند
در روز زندگانى خويش آن بد اختران
بى آفتاب عشق تو شبهاى بى مهند
در عشق عاجزند چو در جنگ گربه موش
گرگان شير پنجه که درحيله روبهند
نان جوى چون سگند پراگنده گرد شهر
شيرند عاشقان که مقيمان درگهند
برگو حديث عشق که اين قوم خفته اند
عيسى بيار سرمه که اين خلق اکمهند
قومى که در غم تو بروز آورند شب
مقبول نزد توچو دعاى سحرگهند
ازخاک درگه تو که ميمون تر از هماست
سازند طايرى وچو پر بر کله نهند
ازبهر روى سرخ تو چندين سيه گليم
با جامه کبود درين سبز خرگهند
يوسف برند در عوض آب سوى قوم
بى دلو تشنگان که چو من بر سر چهند
برخوان هرکسى نه چو انگشت کاسه ليس
کز لقمه مراد همه دست کوتهند
رد کرده اند هر چه درو نيست بوى تو
آنها که رنگ يافته صبعة اللهند
اشجار طور قرب (و)زتأثير نور عشق
نارى که گويد (انى اناالله) برين رهند
باخلق آشنا شده چون سيف بهر تو
بيگانه زآن شدند که از خويش وارهند
آگه نبود از مى عشق توآنکه گفت
(هين دردهيد باده که آنها که آگهند)



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید