شماره ٥٣٠: هرکه يک بار در آن طلعت ميمون نگرد

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هرکه يک بار در آن طلعت ميمون نگرد
گر نظر باشدش اندر دگرى چون نگرد
هرکه را يار شود او چو اسد را خورشيد
کم ز گاوست اگر در مه گردون نگرد
با چنين ملک سگ کوى گداى اورا
عار باشد که سوى نعمت قارون نگرد
نيست شايسته که در يوزه کند بر دراو
آن گدا طبع که در ملک فريدون نگرد
در کم خويش ميفزاى که آن از همه بيش
در فزونى کم و اندر کمى افزون نگرد
من چو مجنون سوى ليلى بنيازش نگرم
او بصد ناز چو ليلى سوى مجنون نگرد
خلق در وى نگرانند که چونست وليک
بنده در آينه قدرت بيچون نگرد
تا تو ظاهر نشدى از در باطن ذل را
عشق دستور نمى داد که بيرون نگرد
سيف فرغانى چون در ره عشق از دل پاک
ترک جان کردى جانان بتو اکنون نگرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید