شماره ٥٢١: قند خجل مى شود از لب چون شکرش

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
قند خجل مى شود از لب چون شکرش
قوت دل مى دهد بوسه جان پرورش
زهر غمش مى خورم بوک بشيرين لبان
کام دلم خوش کند پسته پر شکرش
لذت قند ونبات چاشنيى از لبش
چشمه آب حيات رشحه لعل ترش
از دهنش قند ريخت لعل شکر بار او
در قدمش مشک بيخت زلف پريشان سرش
دل شده را قوت جان از لب لعل ويست
هرکه بهشتى بود آب دهد کوثرش
پرده زرخ برگرفت دوش شبم روز کرد
معنى خورشيد داشت صورت مه پيکرش
از کله واز قبا هست برون يار ما
يار شما خرگهيست خيمه بود چادرش
در بر او ديگرى مى خورد آب حيات
ما چو گدايان کوى نان طلبيم از درش
دعوى عشق تو کرد سيف وبتو جان داد
گرچه نگويد دروغ هيچ مکن باورش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید