شماره ٤٩٧: هرچند لطف عادت آن نازنين بود

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هرچند لطف عادت آن نازنين بود
با جمله مهر ورزد وبا ما بکين بود
رويش درآب آينه بيند نظير خويش
حد جمال وغايت خوبى همين بود
مانند رنگ داده صباغ صنع نيست
صورت که نقش کرده نقاش چين بود
معنى لعل وقيمت ياقوت کى دهند
مر شمع را که صورت نقش از نگين بود
در دلبران شمايل آن دلستان کجاست
درخاک کى لطافت ماء معين بود
در گيسوى بتان نبود تاب زلف يار
در ريسمان چه قوت حبل المتين بود
اى دوست با رخ تو چه باشد چراغ ماه
شب را چه روشنايى نور مبين بود
لعل لب تو گنج گهر را بها شکست
خرمهره را چه قيمت در ثمين بود
برخاستن زجان وجهان از لوازمست
هر کس خوهد که باتو دمى همنشين بود
گويد خرد که بهر کسى ترک جان مکن
اين رسم عشق باشد وآن حکم دين بود
کس نيست در زمانه که باتو بنيکويى
چون مه بآفتاب بخوبى قرين بود
گردون نديد ومادر ايام هم نزاد
آنرا که حسن وشکل وشمايل چنين بود
چندانکه سيف گفت سخن کرد ذکر تو
هرجا که نحل شمع نهاد انگبين بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید