شماره ٤٨٨: گرترا بى عشق ازين سان زندگانى بگذرد

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گرترا بى عشق ازين سان زندگانى بگذرد
وينچنين بى حاصل ايام جوانى بگذرد
زآن همى ترسم که با صد تيرگى مانند سيل
در جهان خاکت آب زندگانى بگذرد
ازجهان عشق مگذر چون رسى آنجا ازآنک
درخرابى ميرد آن کز آبدانى بگذرد
خويشتن درآتش عشقى فگن تا نفس تو
در شرف زين مردم آبى ونانى بگذرد
چون همايان ملايک زين شترمرغان دهر،
کز طبيعت چون خروسانند، راني، بگذرد
ازبراى قوت جان در دست مير اشکار عشق
گوشت بيند زين سگان استخوانى بگذرد
راحت تن ترک کردن کار مرد زاهدست
عاشق آن باشد که از راحات جانى بگذرد
چون جو حظ تو کم شد زآخر سنگين خاک
اسب سيرت زين خران کاهدانى بگذرد
آتش شوقت چو در دل تيز گردد جان تو
همچو روح القدس ازين چرخ دخانى بگذرد
ترک دام و دانه کن تا روح چون شهباز تو
آيد اندر طير و از سير مکانى بگذرد
ثقل هستى دور کن از دوش جان کاميد نيست
کز سبک روحان کسى با اين گرانى بگذرد
اى که گر در کويت آيد سيف فرغانى دمى
بى درنگ از حد ايام زمانى بگذرد
چون جهان سيارراهت يک هنر دارد که تو
از مقامات آنچنانکش بگذرانى بگذرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید