شماره ٤٨٥: اى شکسته لب لعل تو بهاى گوهر

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى شکسته لب لعل تو بهاى گوهر
پيش لعل لب تو تيره صفاى گوهر
پرتو روى تو بنشاند چراغ خورشيد
قيمت لعل تو بشکست بهاى گوهر
برسر کوى تو ازديده همى بارم در
اى سرکوى تو چون تاج سزاى گوهر
نيست شايسته که درپا وسرت افشانند
نيک کردم نظرى درسو وپاى گوهر
اى دو عالم زتو پر، روى ترا در جهتى
وجه تعيين متعذر چو قفاى گوهر
عوض وصل تو ملک دو جهان نستانم
ننهد همت من سنگ بجاى گوهر
بهر نان بردر تو هست گدا بسيارى
اين منم بر سر کوى تو گداى گوهر
همچوفرهاد که کوه از پى شيرين ميکند
تيشه بر سنگ همى زد زبراى گوهر
با غم عشق من از ملک جهان شاد نيم
هوس خاک ندارم زهواى گوهر
فترت عشق کسى حسن ترا کنم نکند
باز بسته بعرض نيست بقاى گوهر
نثر در کرد بدين نظم ضميرم آرى
دل من هست زمهر تو وعاى گوهر
سيف فرغانى در شعر بسى ذکر تو کرد
صدف در سخن گفت ثناى گوهر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید