شماره ٤٨٢: دلم ببوسه شکر خواست زآن لب چو عقيق

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دلم ببوسه شکر خواست زآن لب چو عقيق
وليک نيست مرا دولت وترا توفيق
بکارگاه جمال تو در همى سازند
سمن ببوى بنفشه شکر برنگ عقيق
مدام مستم چون ريخت ساقى جنت
شراب عشق توم در دل چو جام رقيق
مراست سوى تو اى رشک ماه ذره دليل
مراست در رهت اى آفتاب سايه رفيق
در وصال طلب مى کند چو ماهى آب
دل صدف صفتم اى غم تو بحر عميق
بهشت وصل بياراى وجلوه کن ديدار
کز اهل رحمتم، اى هجرتو عذاب حريق
چومرغ در قفس وهمچو ماهى اندر دام
همى تپد دل تنگم درين گرفته مضيق
شکر بلعل تو نسبت همى کند خود را
ولى چه نسبت دردى خمر را برحيق
حديث بنده زتأثير عشق نظم گرفت
بآسيا چو رسد مغزگندم است دقيق
اگر چه خال و خط وزلف وروست ترکيبش
درو مجاز نباشد گرش کنى تحقيق
زطعن کس مکن انديشه سيف فرغانى
زقطره غم نخورد هرکه شد ببحر غريق



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید