شماره ٤٦٤: آنچه عشقت با دل ما مى کند

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آنچه عشقت با دل ما مى کند
موج در اطراف دريا مى کند
آنچه دارم عشق تو از من ببرد
هرچه بيند ترک يغما مى کند
نقطه خال عدس مقدار تو
چون عدس توليد سودا مى کند
هر غمى کز عشقت آيد در درون
جان برغبت در دلش جا مى کند
روح را فيض از لب جان بخش تست
زآن چو عيسى مرده احيا مى کند
من غلامى تو مى خواهم چنانک
بنده آزادى تمنا مى کند
آن سر گيسوى همچون سلسله
عقل را زنجير در پا مى کند
من نبودم واله و شوريده ليک
عشق رويت اين تقاضا مى کند
نيست با عاشق جفا آيين دوست
با من درويش عمدا مى کند
گرچه بر چون من گدايى در ببست
بر سگان کوى در وا مى کند
در خراميدن قد چون سرو او
کار صد دل زير وبالا مى کند
دل بخوبان دگر از شوق او
چون مگس آهنگ حلوا مى کند
چون صدف ازآب دريا سير نيست
قطره مى بيند دهن وا مى کند
وصف رويش سيف فرغانى مدام
همچو مجنون وصف ليلا مى کند
شد بهار وگل بباغ آورد رخت
بلبل شوريده غوغا مى کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید