شماره ٤٥٦: نام تو شنيدم رخ خوب تو نديدم

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نام تو شنيدم رخ خوب تو نديدم
چون روى نمودى به از آنى که شنيدم
ازمن مبر اى دوست که بى صحبت تو عمر
باديست که ازوى بجز از گرد نديدم
شمشير مکن تيز بخون من مسکين
کز دست تو غازى من ناکشته شهيدم
اى هجر برو رخت بجاى دگر افگن
اى وصل بيا کز همه پيوند بريدم
بسيار بهر سو شدم اندر طلب تو
نى ازتو گذشتم (من) ونى در تو رسيدم
گرچه زپيت اسب طلب تيز براندم
نى ره سپرى شد نه عنان باز کشيدم
کارم نپذيرد ز درغير گشايش
اکنون که درافتاد بدست تو کليدم
خورشيد رخ تو (چو) بديدم بسعادت
چون مهر شدم طالع وچون صبح دميدم
بر پشت فلک رفتم ناگاه وچو خورشيد
هر ذره که بر روى زمين بود بديدم
چون ذره در سايه کسم روى نمى ديد
امروز چو خورشيد بهر جاى پديدم
گر هشت بهشتم بدهد دوست که بستان
نستانم وچون دوزخ جوياى مزيدم
در عشق که از غصه کند پير جوان را
کامل شوم ارچند که ناقص چو مريدم
از طبع چو آتش پس ازين آب سخن را
چون جرعه چکانم چو مى عشق چشيدم
دى زاهد وعابد بدم وعاشقم امروز
آن شد که کهن بود کنون خلق جديدم
سيفم که بريدم زهمه نسبت خود ليک
در گفتن طامات چو عطار فريدم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید