شماره ٤٢٩: چو ماندم (من) زسلطان جهان دور

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چو ماندم (من) زسلطان جهان دور
بسان بلبلم از بوستان دور
ازآن خورشيد روى ماه پيکر
بمانده چون زمين از آسمان دور
بکام دشمنانيم از فراقت
شها ديگر مباش از دوستان دور
که شادى از دل بيمار ما هست
چو صحت از مزاج ناتوان دور
زرويت مجلس ما گلستان بود
مبادا چون تو گل زين گلستان دور
که باشم من چو از تو بازماندم
چه باشد حال تن چون شد زجان دور
من شيرين زبان زآن تلخ کامم
که هستم زآن لب شکرفشان دور
منم بى خسرو آن فرهاد محروم
که دارد از لب شيرين دهان دور
عنان در دست تقديرست اگر نه
بپاى شوق نبود اصفهان دور
بصورت گرچه از روى تو هستم
چنان کز روى تو چشم بدان دور
چو با ياد توام دايم بمعنى
مرا گر عارفى از خود مدان دور
اگر چه سيف فرغانى زتو هست
بسان تشنه از آب روان دور
چو سگ رو بر نگرداند ازين در
بسنگش گر کنى زين آستان دور



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید