شماره ٤١٥: دل زدستم شد و دلدار بدستم نامد

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دل زدستم شد و دلدار بدستم نامد
سخت بى يارم وآن يار بدستم نامد
زآن گلستان که ببويش همه آفاق خوشست
گل طلب کردم و جز خار بدستم نامد
سوزن عقل بسى جامه تدبير بدوخت
ليک سر رشته اين کار بدستم نامد
در تمناى وصالش باميد شادى
غم بسى خوردم وغمخوار بدستم نامد
دردم آنست که بيمار کسى گشت دلم
که ازو داروى بيمار بدستم نامد
اى تو صد ره بسر زلف زمن جان برده
اين سر زلف تو يکبار بدستم نامد
جور صد يار جفاکار کشيدم باميد
که يکى يار وفادار بدستم نامد
همچو خود بلبل شوريده بسى ديدم ليک
در جهان همچو تو گلزار بدستم نامد
چند از بهر گلى حلقه زدم بر در باغ
غير خار از سر ديوار بدستم نامد
من بوصف لب لعلش شکرافشان کردم
ليک آن لعل شکربار بدستم نامد
سيف فرغانى گرچه زشکر محرومى
طوطيى چون تو بگفتار بدستم نامد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید