شماره ٤١٠: غم عشق تو مقبلان را بود

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
غم عشق تو مقبلان را بود
چنين درد صاحب دلان را بود
تن از خوردن غم گدازش گرفت
چنين لقمه يى قوت جان را بود
غم جان فزايت غذاى دلست
تن اشکمى آب ونان را بود
چو خورشيد سوى زمين ننگرد
اگر چون تو مه آسمان را بود
بدنيا نظر اهل دنيا کنند
ببازى هوس کودکان رابود
مده نان طلب را بدين سفره جاى
برانش که سگ استخوان رابود
غم عشق تو گنج پر گوهرست
نه سيمست وزر کين وآن را بود
غم جست وجو کار جان ودلست
ولى گفت وگو مرزبان را بود
اگر دشمنى دور ازو شاد باش
که غمهاى او دوستان را بود
مباحست مر زاهدان را بهشت
ولى دوست مر عاشقان رابود
که بى لشکرى تخت گيتى ستان
سلاطين صاحب قران رابود
گرت عار نايد مران سيف را
ازين در که سگ آستان رابود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید