شماره ٤٠٥: در گلستان گرنباشد شاهد رعناى گل

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در گلستان گرنباشد شاهد رعناى گل
خاک پاى تو بخوش بويى بگيرد جاى گل
شمه يى از بوى تو پنهانست اندر جيب مشک
پرتوى از روى تو پيداست درسيماى گل
نسبت رويت بگل کردند مسکين شاد گشت
زين قبل از خنده مى نايد بهم لبهاى گل
زيبد ارگل عالم آرايى کند همچون بهار
کز رخ تو پشت دارد روى شهر آراى گل
قالب گل راز حسن روى خود خالى ببخش
ورنه بى معنى نمايد صورت زيباى گل
دربهار اى شاه بى يرليغ قاآن رخت
همچو آل لاله کى رنگين شود تمغاى گل
حسن رويت کرد اندر صفحهاى گل عمل
همچو اوراق کتب پر علم شد اجزاى گل
زآرزوى قد وخد تو نشست و اوفتاد
لاله اندر زير سرو وژاله بر بالاى گل
ماه يا خور کى شود درخوب رويى همچو تو
خار هرگز چون بود در نيکويى همتاى گل
با وجود تو که از تو گل خجل باشد بباغ
خود کرا سوداى باغست وکرا پرواى گل
کار تو دارى که با بخت جوان (و) حسن نو
بعد يک مه پير گردد دولت برناى گل
من چو مجنون دورم از ليلى خود واندر چمن
وامق بلبل شده هم صحبت عذراى گل
سيف فرغانى بماند اندر سرت سوداى دوست
بلبلان را کى شود بيرون زسر سوداى گل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید