شماره ٣٩٧: تا مرا آن ماه تابان دوستست

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا مرا آن ماه تابان دوستست
جمله دشمن کاميم زآن دوستست
دوستى خونت بخواهد ريختن
هوش داراى دل که اين آن دوستست
کى بمن پردازى اى جان چون ترا
هر طرف چون من هزاران دوستست
دوست مى دارد ترامسکين دلم
عيب نتوان کردنش جان دوستست
با دلم زلف ترا پيوندهاست
کافرست اما مسلمان دوستست
هرکه با من بيندت گويد همى
کين گدا با چون تو سلطان دوستست
آشکارش خلق دشمن مى شوند
هر که چون من باتو پنهان دوستست
دشمن او مى شود پيراهنش
دامنش گربا گريبان دوستست
عاشقان را عاميان گر دشمنند
ديو کى با نوع انسان دوستست
همچو باز از بانگ زاغانش چه باک
بلبلى گر با گلستان دوستست
سايه محروم است ازآن گويد چرا
ذره با خورشيد تابان دوستست
هرکه همچون من بجز تو ميل کرد
عاشقش مشمر که سگ نان دوستست
سيف فرغانى بکن گر عاشقى
جان فداى او که جانان دوستست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید