شماره ٣٨٨: عمر بى روى يار چون باشد

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عمر بى روى يار چون باشد
بوستان بى بهار چون باشد
عشق با من چه مى کند دانى
آتش و مرغزار چون باشد
چند گويى که باغمش چونى
ملخ و کشتزار چون باشد
بار بر سر گرفته ره درپيش
رفته در پاى خار چون باشد
من پياده کمند در گردن
هم ره من سوار چون باشد
عالمى در وصال و من محروم
عيد و من روزه دار چون باشد
درچنين کار دورم از دل و صبر
هيچ دانى که کار من چون باشد
شترى زير بار در صحرا
بگسلد ازقطار چون باشد
خود تو دانى که سيف فرغانى
دور از روى يار چون باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید