شماره ٣٨٢: کيست کاندر دو جهان عاشق ديدار تو نيست

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
کيست کاندر دو جهان عاشق ديدار تو نيست
کو کسى کو بدل و ديده خريدار تو نيست
دور کن پرده زرخسار و رقيب از پهلو
که مرا طاقت ناديدن ديدار تو نيست
در تو حيرانم وآنکس که ندانست ترا
وندر آن کس که بدانست وطلب کارتو نيست
در طلب کارى گلزار وصالت امروز
نيست راهى که درو پاى من وخار تو نيست
شربت وصل ترا وقت صلاى عام است
زآنکه در شهر کسى نيست که بيمار تو نيست
من بشکرانه وصلت دل وجان پيش کشم
گر متاع دل وجان کاسد بازار تو نيست
در بهاى نظرى از تو بدادم جانى
بپذير از من اگرچند سزاوار تو نيست
وصل تو خواستم از لطف تو روزي، گفتى
چون مرا راى بود حاجت گفتار تو نيست
سيف فرغانى ازتو بکه نالد چون هيچ
«کس ندانم که درين شهر گرفتار تو نيست »



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید