شماره ٣٧٥: اکنون که شد دل من در عشق يار بسته

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اکنون که شد دل من در عشق يار بسته
يارب در وصالش برمن مدار بسته
تا صيد او شدستم زنجير مى درانم
همچون سگى که باشد وقت شکار بسته
بگشاد دى بپيشم آن زلف چون رسن را
من تنگدل بماندم زآن دم چو بار بسته
وامروز بهر کشتن بربست هر دودستم
ديدم بروز ماتم دست نگار بسته
زآن ساعتى که عاشق بويى شنوده از تو
اى ازرخ تو رنگى گل برعذار بسته
پيوند نسبت خود از غير تو بريده
تا بر تو خويشتن را برگل چو خار بسته
بيهوده گوى داند همچون درآيم آنکس
کو اشترى ندارد با اين قطار بسته
تا تو بحسن خود را بازار تيز کردى
شد آفتاب ومه رادکان کار بسته
بگشادى رو که رنگى بستست بر رخ تو
حسن آنچنانکه خود را گل بر بهار بسته
خسرو بقصد جانم آهنگ کرده ومن
اميد در تو شيرين فرهاد وار بسته
من چون گدا که نانم از تست حاصل و تو
سگ را گشاده وآنگه در استوار بسته
گر در دهانم آيد جز ذکر تو حديثى
گردد زبان نطقم بى اختيار بسته
اى لطف حق زخوبى صد در گشاده بر تو
بر سيف در چه دارى در روز بار بسته



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید