شماره ٣٢٥: بمهر و مه نگرم بى تو هر زمان چه کنم

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بمهر و مه نگرم بى تو هر زمان چه کنم
شکستم آرزوى خود باين و آن چه کنم
درون پرده مرا چون نمى دهى راهى
چو پرده بر در و چون در بر آستان چه کنم
اگر ميان تو و دل فتاد پيوندى
کنون تو دانى و دل، من درين ميان چه کنم
حرام دارم جز غصه تو هر چه خورم
گناه دانم جز کار تو هرآن چه کنم
مرا هزار زبان بايد ارنه معلومست
که من بوصف جمالت بيک زبان چه کنم
بصبر عشق تو گفتم بپوشم از اغيار
چو رنگ روى بگويد، منش نهان چه کنم
بترک شهر و وطن گفتم و توانستم
بترک کوى تو گفتن نمى توان، چه کنم
سزد اگر نکشد بى خاطرم ببهشت
که عندليبم و بى گل ببوستان چه کنم
بهار آمد و مردم به گلستان رفتند
مرا که روى تو بايد بگلستان چه کنم
اگر براى لبت جان فدا کنم شايد
چو آن لب آب حيات منست جان چه کنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید