شماره ٢٩٨: گر کسى را حسد آيد که ترا مى نگرم

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر کسى را حسد آيد که ترا مى نگرم
من نه در روى تو، در صنع خدا مى نگرم
من از آن توام و هرچه مرا هست تراست
روشنست اينکه بچشم تو ترا مى نگرم
خصم گويد که روا نيست نظر در رويش
من اگر هست و اگر نيست روا مى نگرم
تشنه ام نيست شگفت ار طلبم آب حيات
دردمندم نه عجب گر بدوا مى نگرم
نور حسنيست درآن روي،بدان ملتفتم
من در آن آينه از بهر صفا مى نگرم
روى زيباى تو آرام و قرار از من برد
من دگرباره در آن روى چرا مى نگرم
هر طرف مى نگرم تا که ببينم رويت
چون تو در جان منى من بکجا مى نگرم
بحيات خودم اميد نمى ماند هيچ
چون بحال خود و انصاف شما مينگرم
مدتى شد که بمن روى همى ننمايى
عيب بختست نه آن تو چو وامى نگرم
سيف فرغانى در غير نظر چند کنى
گل چو دستم ندهد زآن بگيا مى نگرم
ور ميسر نشود ديدن رويت چکنم
(مى روم وز سر حسرت بقفا مى نگرم)



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید