شماره ٢٨٨: مجلس انس ترا چون محرم راز آمدم

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مجلس انس ترا چون محرم راز آمدم
پيش شمع عشق چون پروانه جان بازآمدم
عشقت آمد در درونم از حجاب خود برون
رفتم و اينجازبهر کشف آن راز آمدم
همچو نى درمجلس تو سالها بودم خموش
بر دهان من نهادى لب بآواز آمدم
گر نوازى ور زنى هرگز ننالم بى اصول
کز در تسليم با هرپرده دمساز آمدم
درمن ار آتش زدى خندان شدم چون سوخته
ور چو شمعم سر بريدى گردن افراز آمدم
سر بزير پا نهادم تا مرادم دست داد
چون فگندم بال وپر آنگه بپرواز آمدم
گرچه از شوق تو دارم آب چشمى همچو ابر
همچو برق از شور عشقت آتش انداز آمدم
من گداى حضرتم دريوزه من نان لطف
نى زبهر استخوان چون سگ بدرباز آمدم
سيف فرغانى همى گويد بيا خونم بريز
زآنکه من در کشتن خود با تو انباز آمدم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید