شماره ٢١٠: بخود نظر کن اگر مى خوهى که جان بينى

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بخود نظر کن اگر مى خوهى که جان بينى
بجان که آنچه ز جان خوشترست آن بينى
دل شکسته ما در نظر کجا آيد
ترا که در تن خود بنگرى و جان بينى
ترا بباغ چه حاجت بود که هر ساعت
ز روى خويش در آيينه گلستان بينى
وگر تو مى خوهى اى عاشق دقيق نظر
کزو سخن شنوى يا ازو دهان بينى
پس از هزار تأمل اگر سخن گويد
چو نيک در نگرى زآن دهان نشان بينى
ز موى هم نکنى فرق آن ميانى را
که در ميانه آن موى تا ميان بينى
درون پيرهن آبيست منعقد تن او
که چون تو در نگرى روى خود در آن بينى
بيا که با جگر تشنه در پى آن آب
ز ديده بر رخ من چون دل روان بينى
چو چشم و ابروى او بنگرى هراسان باش
ز ترک مست که نزديک او کمان بينى
وگر ندارى آن بخت سيف فرغانى
که چون دلى بدهى روى دلستان بدهى
بنيکوان نظرى کن که بوى او آيد
ز رنگ حسن که در روى نيکوان بينى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید