شماره ١٨٧: خورشيد منى بروى پرنور

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
خورشيد منى بروى پرنور
من از تو چو سايه مانده ام دور
خوبان همه صورت و تويى جان
عالم همه ظلمت و تويى نور
از روى تو نور مى درافتد
در کوى تو همچو آتش از طور
بيمار غم تو همچو عيسى
کرده بنفس علاج رنجور
در حشر که باشد آدمى را
ديوان عمل کتاب منشور
عاشق بتو زنده گردد اى دوست
نى چون دگران بنفخه صور
عاشق نرمد بجور از تو
هرگز نرمد بهشتى از حور
بى غره طلعت چو ماهت
هر روز مرا شبى است ديجور
من مست ز خاک کوى عشقم
چون شارب خمر از آب انگور
سيف از تو بجان عوض نخواهد
يکسان نبود محب و مزدور
نزديکش کن بخود کزين بيش
پروانه نمى شکيبد از دور



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید