شماره ١٨١: نه اهل دل بود آن کو دل از دلبر بگرداند

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نه اهل دل بود آن کو دل از دلبر بگرداند
ز سگ کمتر بود آنکس که رو زين در بگرداند
مرا دل داد ار دلبر نتابم رو نه پيچم سر
گداى نان طلب ديدى که روى از زر بگرداند
مرا بدگوى از آن حضرت همى خواهد که دور افتم
نپندارم که گردون را چو گاو آن خر بگرداند
بقطع دوستى آنجا که دشمن در ميان آيد
دو يار ناشکيبا را ز يکديگر بگرداند
رقيب تيزخو ترسم که ما را بگسلد از وى
مگس را بادزن باشد که از شکر بگرداند
همى خواهم که در بزمش صراحى وار بنشينم
بگرد مجلسم تا چند چون ساغر بگرداند
ازين آتش که در من زد عجب نبود که در عالم
براى آب حيوانم چو اسکندر بگرداند
چو گندم اندرين طاحون خورم از سنگ او کوبى
چو آبم گر روان دارد چو چرخم گر بگرداند
ز چون من دوستى رغبت بدشمن مى کند آرى
چو سنگ از زر شود افزون تر ازو سر بگرداند
بطبع آتشى با آنکه بر خاک درت هر شب
بآب چشم خونينش زمين را تر بگرداند
بگوشت در نمى آيد فغان سيف فرغانى
که هرشب گوش گردون را بناله کر بگرداند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید