شماره ١٥٤: بپوش آن رخ و دلربايى مکن

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بپوش آن رخ و دلربايى مکن
دگر با کسى آشنايى مکن
بچشم سيه خون مردم مريز
بروى چو مه دلربايى مکن
ز من پند بنيوش و ديگر چو شمع
بهر مجلسى روشنايى مکن
مرو از بر ما و گر مى روى
دگر عزم رفتن چو آيى مکن
با مثال من بعد ازين التفات
بسگ روى نان مى نمايى مکن
سخن آتشى مى فروزي، مگوى
نظر فتنه يى مى فزايي، مکن
مرا غمزه تو بصد رمز گفت
تو نيز اى فلان، بى وفايى مکن
بچشمى که کردى بما يک نظر
بديگر کس ار آن نمايي، مکن
چو شمع فلک نور از آن روى تافت
تو روشن دلى تيره رايى مکن
گر او را خوهى ترک عالم بگوى
تو سلطان وقتى گدايى مکن
محبت وفاقست مر دوست را
خلافى بطبع مرايى مکن
چو معشوق رندست و مى مى خورد
اگر عاشقى پارسايى مکن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید