شماره ١٠٨: برنگ خود نيم زآن رو وزآن مو

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
برنگ خود نيم زآن رو وزآن مو
که گل را رنگ بخشد مشک را بو
دو چشمم خيره شد در وى ندانم
نگارستان فردوس است يارو
ندارد هيچ خوبى فر آن ماه
ندارد پر طاوسان پرستو
دهان چون پسته و پسته پر از قند
لبان چون شکر و شکر سخن گو
عجب گر ملک روم و چين نگيرد
نگار ترک رو با خال هندو
زمن چون شير از آتش مى گريزد
بلى از سگ گريزان باشد آهو
نهاده دام اندر حلقه زلف
فگنده تاب در زنجير گيسو
ايا چون ساحرى کار تو مشکل
ايا چون سامرى چشم تو جادو
اگر در گلشن آيي، سرو آزاد
زند در پيش بالاى تو زانو
کسى را وصل تو گردد ميسر
که جان بر کف بود زر در ترازو
اگر چه آسمانش پشت باشد
نيارد با تو زد خورشيد پهلو
کسى کو پيش گيرد کار عشقت
نهد کار دو عالم را بيکسو
جفاى تو وفا باشد ازيرا
ز نيکو هرچه آيد هست نيکو
از آن ساعت که تير غمزه خوردم
من از دست کمانداران ابرو
هماندم سيف فرغانى بدانست
که جرم عاشقان جرميست معفو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید