شماره ٧٦: اى در سخن دهانت تنگ شکر گشاده

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى در سخن دهانت تنگ شکر گشاده
لعلت بهر حديثى گنج گهر گشاده
اى ماه بنده تو هر لحظه خنده تو
زآن لعل همچو آتش لؤلوى تر گشاده
بهر بهاى وصلت عشاق تنگ دل را
دستى فراخ بايد در بذل زر گشاده
در طبعم آتش تو آب سخن فزوده
وز خشمم انده تو خون جگر گشاده
تن را بگرد کويت پاى جواز بسته
دلرا بسوى رويت راه نظر گشاده
تا لشکر غم تو بشکست قلب ما را
بر دل ولايت جان شد بيشتر گشاده
چون زلف برگشايى زيبد گرت بگويم
کبک نگار بسته طاوس پر گشاده
شب در سماع ديدم آن زلف بسته تو
چون چتر پادشاهان روز ظفر گشاده
روى ترا نگويم مه زآنکه هست رويت
گلزار نوشکفته فردوس در گشاده
گر عاشق تو فردا اندر سفر نهد پا
صد در ز خلد گردد اندر سفر گشاده
تا از سماع نامت چون عاشقان برقصد
از بند خاک گردد بيخ شجر گشاده
از بار فرقت تو جان از تن و تن از جان
بند تعلق خويش از يکدگر گشاده
عشق چو آتش تو از طبع بنده هردم
همچون عصاى موسى آب از حجر گشاده
زآن سيف مى نيايد در کوى تو که دايم
در هر قدم که ز کويت چاهيست سر گشاده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید